کد مطلب:77605 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:125

خطبه 121-خطاب به خوارج











و من كلام له علیه السلام

قاله للخوارج و قد خرج الی معسكرهم و هم مقیمون علی انكار الحكومه:

یعنی از كلام امیرالمومنین علیه السلام است كه گفت آن كلام را از برای خوارج و حال آنكه بیرون رفته بود به سوی موضع عسكر ایشان و ایشان ایستاده بودند بر انكار حكومت حكمین:

«فقال علیه السلام: «اكلكم شهد معنا صفین؟»

فقالوا: منا من شهد و منا من لم یشهد.

قال: «فامتازوا فرقتین، فلیكن من شهد صفین فرقه و من لم یشهدها فرقه، حتی اكلم كلا منكم بكلامه.»

و نادی الناس فقال:

«امسكوا عن الكلام و انصتوا لقولی و اقبلوا بافئدتكم الی، فمن یشهدناه شهاده فلیقل بعلمه فیها.»

ثم كلمهم علیه السلام بكلام طویل، منه:

«الم تقولوا عند رفعهم المصاحف حیله و غیله و مكرا و خدیعه: اخواننا و اهل دعوتنا، استقالونا و استراحوا الی كتاب الله سبحانه، فالرای القبول منهم و التنفیس[1] عنهم؟»

یعنی پس گفت امیرالمومنین علیه السلام كه آیا جمیع شما حاضر بودید با ما در صفین؟

[صفحه 585]

پس گفتند كه بعض از ما كسی بود كه حاضر بود و بعضی از ما كسی بود كه حاضر نبود. گفت علیه السلام كه: پس جدا شوید از یكدیگر به دو گروه، پس باشد كسی كه حاضر شده است صفین را یك گروه و كسی كه حاضر نشده است او را گروه دیگر، تا اینكه سخن بگویم به سخن مناسب او. و صدا كرد مردم را پس گفت:

بازایستید از سخن گفتن و گوش گیرید قول مرا و روی دلهای شما را بگردانید[2] به سوی من، پس كسی كه شاهد خواهم او را به شهادتی، پس البته بگوید به علم خود در آن. پس سخن گفت علیه السلام با ایشان به سخن درازی كه بعضی از آن این است كه:

آیا نگفتید شما در وقت بلند كردن لشكر معاویه قرآنها را به نیزه ها، از روی حیله و فریب و مكر و خدعه، كه ایشان برادرنند با ما و اهل دعوتند با ما كه كلمتین شهادت باشد، یعنی اهل اسلامند، طلب می كنند از ما فسخ محاربه را و طلب می كنند راحت از جدال را به سبب روی آوردن به كتاب الله، پس تدبیر و صلاح در قبول است از ایشان و فرج دادن ایشان است؟

«فقلت لكم: هذا امر ظاهره ایمان و باطنه عدوان و اوله رحمه و آخره ندامه، فاقیموا علی شانكم و الزموا طریقتكم و عضوا علی الجهاد بنواجذكم و لا تلتفتوا الی ناعق نعق: ان اجیب اضل و ان ترك ذل.»

یعنی پس گفتم مر شما را كه: بلند كردن قرآنها و طلب حكومت كردن اهل شام، امری است كه ظاهر او اعتقاد به خدا و رسول و قرآن است و باطن او حیله و ظلم است و اولش ترحم شما است نسبت به ایشان و آخرش پشیمانی است از برای شما، پس بایستید بر شغل محاربه ی شما و ملازم شوید طریقه ی جهاد شما را و بفشارید بر هم دندانهای پسین شما را بر تحمل مشقت جهاد و ملتفت نشوید به سوی آوازدهنده كه آواز داده به حكومت در معركه ی جدال، مثل آواز حیوانات كه اگر جواب داده شود گمراه كرده است و اگر واگذاشته شود ذلیل و خوار شده است. ([3].

[صفحه 586]

«و لقد كنا مع رسول الله صلی الله علیه و آله و ان القتل لیدور علی الاباء و الابناء و الاخوان و القرابات، فما نزداد علی كل مصیبه و شده الا ایمانا و مضیا علی الحق و تسلیما للامر و صبرا علی مضض الجراح.»

یعنی بودیم ما با رسول خدا صلی الله علیه و آله و به تحقیق كه دایر بود قتل میان پدران و فرزندان و برادران و خویشان، پس زیاد نگردانیدیم بر هر مصیبتی و شدتی مگر ایمان را و در گذشتن بر حق را و گردن نهادن مر امر خدا را و صبر بر شدت جراحت را.

«و لكنا انما اصبحنا نقاتل اخواننا فی الاسلام علی ما دخل فیه من الزیغ و الاعوجاج و الشبهه و التاویل، فاذا طمعنا فی خصله یلم الله بها شعثنا و نتدانی بها الی البقیه فیما یئننا، رغبنا فیها و امسكنا عما سواها.»

یعنی ولیكن جز این نبود كه ما داخل صبح می شدیم و حال آنكه مقاتله می كردیم با برادران ما در اسلام، از جهت آن چیزی كه داخل در اسلام شده بود از انحراف از حق و كجی از راه راست و اشتباه حق و باطل و تاویل كردن قرآن به معانی باطله كه مجموع اینها كفر و ضلالت است. پس در زمانی كه طمع كردیم در خصلت مصالحه كه جمع كند خدا به سبب آن امور متفرقه ی ما را و نزدیك بشویم ما به سبب آن به سوی بقیه ی دین و شریعت اسلام در میان ما، رغبت كردیم ما در آن و بازداشتیم خود را از غیر آن. و غرض اظهار عذر است در رضای حكومت در ظاهر به سبب ترسیدن از ضایع شدن دین اسلام و امید داشتن رجوع بعضی از محاربین به سوی حق و به اطاعت درآمدن ایشان.

[صفحه 587]


صفحه 585، 586، 587.








    1. اصل: و النفیس.
    2. چ: شما بگردانید.
    3. یك قطعه از این خطبه در هر سه نسخه از این شرح، مانند بسیاری از نسخه های خطی، افتاده است كه متن و ترجمه ی آن در زیر آورده می شود:

      «و قد كانت هذه الفعله و قد رایتكم اعطیتموها و الله لئن ابیتها ما وجبت علی فریضتها و لا حملنی الله ذنبها. و و الله ان جئتها انی للمحق الذی یتبع. و ان الكتاب لمعی. ما فارقته مذ صحبته.» اكنون كاری است انجام گرفته و شما را دیده ام كه آن را بخشیده اید. سوگند به خدا اگر داوری قرآن را نمی پذیرفتم بایسته و فرض بودنش بر من واجب نمی شد و خدا گناه انجام ندادنش را بر من بار نمی كرد.

      و به خدا اگر انجامش دادم بیگمان من همان شخص شایسته ای هستم كه باید از او پیروی كرد و بدون شك كتاب خدا با من است، از آن روز كه همراهش شدم تاكنون از آن جدا نشده ام.